نمیدانم تو میدانی ...

نمی دانم تو میدانی دل من در هوای دیدنت بی تاب گردیده ، سراپای وجودم در فراقت آب گردیده

نمی دانم تو میدانی ز هجرت دیدگانم همچو دریایی پر ز خون گشته ، غم و دردم فزون گشته و اکنون درون بسترم همچو شمع می سوزم

برای دیدن رویت دو چشم اشکبارم را به روی ماه می دوزم و با او از غم و درد درونم راز میگویم

نمی دانم تو می دانی درون بسترم من سخت می گریم و اکنون در فضای خاطرم می پیچد که بی تو می میرم

جز تو ای دور از من از همه بیزارم

نظرات 1 + ارسال نظر
ایران ریلکس سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 15:27 http://iranrelax4you.blogsky.com

سلام!
چه وبلاگ زیبایی داری؟
دوست داری شانس خود را در برنده شدن ۳ عدد لب تاپ در هر ماه امتحان کنی؟
دوست داری بهترین موزیک ها رو گوش بدی؟
پس برو به آدرس زیر. برای شرکت در قرعه کشی فقط باید عضو گروه بشی!
http://iranrelax4you.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد